پنج شنبه 93/5/16
یار اگر جلوه کند دادن جان این همه نیست
عشق اگر خیمه زند ملک جهان این همه نیست
نکتهای هست در این پرده که عاشق داند
ور نه چشم و لب و رخسار و دهان این همه نیست
مگر از کوچه? انصاف درآید یوسف
ور نه سرمایه? سودا زدگان این همه نیست
کوه کن تا به دل اندیشه? شیرین دارد
گر به مژگان بکند کوه گران این همه نیست
اثر شست تو خون همه را ریخت به خاک
ور نه در کش مکش تیر و کمان این همه نیست
هیچکس ره به میان تو ز موی تو نبرد
با وجودی که ز مو تا به میان این همه نیست
خود مگر روز جزا رخ بنمایی ورنه
جلوه? حور و تماشای جنان این همه نیست
| [ کلمات کلیدی ] :